-
بیائید
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 07:23
یاران دل مرا بنگرید ! او صبورانه کشتی احساساتم را از قطب انجماد تا مرکز جاری عشق هدایت کرده است پس هم اینک می توانم با صدای رسا به همه بگویم همسفران دوستتان دارم . بیائید یاران ، بیائید که اندیشه های سبزم ، در باغ مهر ریشه دوانیده اند ،علفهای هرزۀ کینه و ریا و نیرنگ را با درایت صفا و صمیمیت زائل کرده ام و هماره مشق...
-
پدر
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1386 07:49
پدر صبح خروس خوان تازه سر از خواب برداشته بودم که تلفن زنگ زد ، بد هنگام بود ، پس باعجله گوشی را برداشتم : الو ، احمدرضا جانم مادر ، مادر ! چرا گریه می کنی ؟ قوربونت برم ، زود بگو ببینم چی شده ؟ مادر ، چی بگم ... و باز هم گریه مادر ! تورو خدا حرف بزن ، داری منو میکشی ! خوب حرف بزن ! مادر جون... بابات ، بابات عزیزم بگو...
-
سرنوشت
شنبه 24 آذرماه سال 1386 07:45
سال 1372 ، صبح یک روز زمستانی در دفتر کارم نشسته بودم ، یکی از همکارانم وارد شد ، بعد از سلام و خوش و بشی که با هم داشتیم گفت آمده ام عرض کنم که یک خانم حدودا سی و پنج ساله منحرف همراه با دو دخترش که یکی تقریبا دوازده و دیگری ده ساله هستند و سرپرستی ندارند ، آمده اند در یک اطاقک مخروبه نزدیک به خانه های سازمانی سکنی...
-
زشت و زیبا
پنجشنبه 15 آذرماه سال 1386 11:16
از اولین روزهای جنگ ، 2400 نفر کارکنان یک واحد بزرگ صنعتی شیمیائی موظف شده بودند که به محض اعلام خطر حمله هوائی محل کار خود را ترک و به پناهگاههائی که مجهز شده بودند ، بروند ، بجز من و یکی از دوستانم که در اطاق کنترل مرکزی نیروگاه مشغول بکار بودیم . صبح روز 6/8/1366 از طرف مدیریت دستور رسید که در صورت اعلام وضعیت قرمز...
-
چرا ؟
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 14:10
چرا؟ در خیلی از مواقع احساس می کنیم چیزهای زیادی هست که سر جای خودشان نیستند ، ثروتی را می بینیم که در اختیار کسی است که طریق استفاده بهینه از آن را نمی شناسد و یا اصولا در حد و اندازه ای نیست که بتواند از طریق منطق و استدلالی بر خواسته از پایبندی به وظائف انسانی ، اجتماعی و علمی ، تصمیم گیری نماید ، گاهی می بینیم...
-
برای کسی که هست ولی نیست!
یکشنبه 20 آبانماه سال 1386 14:08
برای کسی که هست ولی نیست! همه جا به دنبال مونس و یاری بوده ام که بتوانیم همه آنچه که در رهگذر عمرحادث میشود ، زشت یا زیبا ، مهم و یا غیر مهم برای هم بازگوییم ، سنگ صبور هم باشیم و با هم آرام گیریم . در زندگی بسیاری از آلام ، آرزوها ، رازها و مشکلات وجود دارند که هرگز قابل بازگو کردن نیستند حتی برای پدر و مادر ، برادر...
-
دنیای مجازی
شنبه 19 آبانماه سال 1386 13:52
دنیای مجازی بشنو از نی چون شکایت میکند از جدائیها حکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش ثانیه ها به سختی و کندی می گذرند ، دلتنگم و کم حوصله ، احساس غریبی دارم ، دلم بهانه جوئی می کند، چشمهایم بدنبال کسی می گردند که ندیده اند ،...